قسمت اول مصاحبه با قائم مقام رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران در کربلا به بهانه روز بزرگداشت مقام استاد
دکتر شریعتی: پزشک باید هفت ستاره باشد که محصول دانشگاه هفت ستاره است
دکتر محمد شریعتی، استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی تهران و قائممقام رئیس دانشگاه و همچنین رئیس دفتر هماهنگی دانشگاه علوم پزشکی تهران با سازمان بهداشت، درمان و آموزش پزشکی عتبه مقدس امام حسین علیهالسلام در کربلا، در مصاحبهای، درباره ویژگیهای پزشک و دانشجوی هفت ستاره و ویژگی استاد و دانشگاهی که مولود چنین پزشک و دانشجویی است؛ گفت: پزشک باید هفت ستاره باشد و پزشک هفت ستاره محصول دانشگاه و برنامه آموزشی هفت ستاره است.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران معاونت بینالملل، دانشگاه سبطین (شعبه بینالملل دانشگاه علوم پزشکی تهران در کربلا) که نمونهای عالی از توانمندیهای علمی و اجرایی اساتید و مدیران دانشگاه علوم پزشکی تهران است؛ طی دو سال اخیر در کشور عراق همچون نگین ارزشمندی خودنمایی میکند؛ تا جایی که در زمان تاسیس نیز گوی سبقت را از رقیبان اروپایی ربود و اکنون به نقل از مسئولان عالیرتبه ایرانی و عراقی و به نقل از آیتالله شیخ عبدالمهدی کربلایی، تولیت شرعی آستان مقدس امام حسین علیهالسلام و دکتر حیدر العابدی، رئیس بهداشت و درمان عتبه مقدس حسینی (ع) و دیگر مسئولان عراقی دانشگاه سبطین و وزارت بهداشت کشور عراق، همچنان تحسینبرانگیز و در سطحی عالی، در دومین سال فعالیت خود با 577 دانشجو در پنج رشته پزشکی، پرستاری، فیزیوتراپی، کاردرمانی و گفتاردرمانی، در حال تربیت دانشجو است؛ تا جایی که در حال تبدیلشدن بهعنوان الگوی آموزشی برای دیگر دانشگاههای کشور عراق است و این موفقیت در کنار مسئولیت اداری و تامین کلیه نیازها و منابع مالی این دانشگاه که به عهده طرف عراقی است؛ مرهون تلاشها و زحمات نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و دانشگاه علوم پزشکی تهران در این دانشگاه است که مسئولیت برنامههای علمی و در واقع مسئولیتهای حوزه آموزشی و پژوهشی این دانشگاه را بر عهده دارند.
نزدیک شدن به روز گرامیداشت استاد و مقام معلم، بهانهای شد تا در مصاحبهای با دکتر محمد شریعتی، نظراتشان را درباره ویژگیهای پزشک و دانشجوی تمامعیار از دیدگاه استادی که در کنار آموزش دانشجویان، به راهنمایی و آموزش اعضای هیئتعلمی دانشگاه بهعنوان نمایندگان علمی کشورمان در دانشگاه سبطین مشغول است را جویا شویم.
دکتر شریعتی خدمات ارزنده علمی، آموزشی، پژوهشی، اجرایی و مدیریتی متعددی در سطح عالی در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و دانشگاههای علوم پزشکی تهران و شاهرود بر عهده داشته است که هرکدام از آنها منشا خیروبرکت برای مردم عزیز و جامعه دانشگاهی کشورمان بوده است.
دکتر محمد شریعتی، متخصص پزشکی اجتماعی است. در معرفی ایشان باید گفت که در 22 دیماه 1344 در شاهرود متولد شد. دوره پزشکی عمومی و دوره عالی بهداشت را در دانشگاه علوم پزشکی تهران و دوره تخصص را در دانشگاه علوم پزشکی ایران گذراند. برای گذراندن دوره فلوشیپ به آلمان رفت و دورههای تکمیلی متعددی را در مراکز آموزشی معتبر داخلی گذراند و با پذیرش مسئولیت اجرایی به دانشگاه علوم پزشکی تهران بازگشت.
وی عضو هیئتعلمی و استاد تمام گروه پزشکی اجتماعی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران و مدیر گروه آموزشی تخصصی پزشکی خانواده و همچنین عضو ثانویه گروه آموزش پزشکی و گروه سلامت الکترونیک دانشکده پزشکی دانشگاه است و از دو سال اخیر نیز در کشور عراق مسئولیت اعتلای نام دانشگاه و کشورمان را در شعبه سبطین بر عهده دارد.
در ادامه، بخش اول گفتگو با استاد دکتر محمد شریعتی و دیدگاههای ایشان درباره پزشک و دانشجوی هفت ستاره و نقش استاد و دانشگاه در تربیت دانشجویانی با این ویژگیها را میخوانید.
درباره روشهای آموزشی متفاوتی که مطرح و تاکید میکنید و از نظر شما یکی از شاخصترین آنها دانشجو محوری است؛ میپرسم. ریشه این تاکید چیست و آیا پیشینه مثبت یا منفی در موضوع آموزش منشا تاکید شما است؟
بسمالله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از شما برای تدارک این گفتگو و توجه به این موضوع، باید بگویم در حدی که دانش و تجربهام اجازه میدهد در این مصاحبه پاسخگوی سوالاتتان هستم و در پاسخ به سوال اول باید بگویم؛ فرایند آموزش بهاینترتیب است که فردی بهعنوان استاد، فردی به اسم دانشجو، موضوعی به نام محتوای آموزشی و فعالیتی به نام انتقال دانش از استاد به دانشجو وجود دارد که این نگاه قبلا وجود داشته و غلط است؛ زیرا دیدگاه درستی نیست و این یک نگاه فیزیکی به آموزش است؛ مانند اینکه استاد در مغزش یک مخزن دانش دارد و با قیفی یک مقدار از دانشش را در مغز دانشجو میریزد! درحالیکه یادگیری فرایندی است که در مغز و در کل سیستم یادگیری دانشجو اتفاق میافتد.
مطالعات مختلف اثبات کرده است که وقتی انسان چیزی را میشنود؛ درصد کمی یاد میگیرد؛ وقتی میشنود و متن نوشته را میبیند؛ درصد بیشتری یاد میگیرد؛ وقتی اجرای کاری را میبیند باز یادگیری بیشتری صورت میگیرد؛ ولی وقتی آن کار را انجام میدهد؛ یادگیریاش عمیقتر و ماندگارتر است و به همین دلیل آموزش دانشجو محور، آموزشی است که خود دانشجو مسئول یادگیری خود است؛ و استاد، روش کار و پیدا کردن دانش را به دانشجو آموزش میدهد و دانشجو را در برابر سوال قرار میدهد تا مجبور شود در فرایند پیدا کردن جواب، فکر کند؛ تعامل کند؛ با همگروهیهایش مباحثه کند؛ استدلال کند و در طی این فرایند، یادگیری عمیق برایش اتفاق بیفتد.
در جلسات مختلف طی ارائه گزارشهایتان، اصطلاح پزشک هفت ستاره را مکررا مطرح کردهاید؛ لطفا بفرمایید که پزشک هفت ستاره یعنی چه و تعریف کوتاه شما از این هفت ستارگی چیست و این ستارهها چه عناوینی هستند؟
قبل از سال دو هزار میلادی، موضوعی که بیشتر مطرح بود پزشک پنج ستاره بود که سازمان جهانی بهداشت بر این موضوع تاکید داشت و پنج ویژگی برای پزشکان قائل بود که بعدها بررسیها نشان داد؛ در دنیای امروز، نیازمند ویژگیهای بیشتری برای پزشکان هستیم و پس از بازبینی این ویژگیها و این موضوع که در دنیای آموزش پزشکی، پزشک بعد از فارغالتحصیلی باید چه ویژگیهایی داشته باشد و چهکارهایی بکند؛ ویژگیهای دیگری نیز به آن اضافه شد و اصطلاح پزشک هفت ستاره مطرح شد. پزشک هفت ستاره، پزشکی است که بهعنوان ستاره اول: ارائهدهنده خدمت باشد (که معمولا همه از پزشک این توقع را دارند)، ستاره دوم: ارتقادهنده سلامت باشد (اینکه حتما لازم نباشد صرفا شخص بیمار به او مراجعه کند؛ بلکه شخص سالم نیز برای ارتقا سطح زندگی به او مراجعه کند و مدیریت اشخاص داری ریسک فاکتورها را نیز انجام دهد و آن را درمان و مدیریت کند)، ستاره سوم: محقق باشد زیرا تحقیق صرفا در اختیار یک عده خاص نیست و اتفاقا پزشکان وقتی بیمارانشان را معاینه میکنند به چشم یک محقق به موضوع نگاه میکنند و میتوانند به تحقیقات بزرگتر هم کمک کنند و علت به وجود آمدن بیماریها یا کم و زیاد شدن مشکلات مرتبط با بیماریها را بررسی و ریشهیابی کند (مثلا وقتی در یک روز 4 بیمار با علائم مشابه و روز بعد 10 بیمار با علائم مشابه مراجعه کنند؛ فرایند تحقیق آغاز میشود و پزشک باید تحقیق کند علت چیست؟ که مثلا ممکن است متوجه شود در آن منطقه آب آشامیدنی دچار آلودگی شده است و این یک نگاه تحقیقاتی است)، ستاره چهارم: پزشک باید آموزشدهنده باشد و وقتی بیمار به او مراجعه میکند؛ با توجه به وضعیت زندگی بیمار و اعضای خانواده، به او آموزش دهد که با رعایت چه نکاتی از انتقال بیماری به دیگر اعضای خانواده جلوگیری کند و حتی به خانواده بیمار نیز آموزشهای مراقبتی لازم را ارائه دهد؛ ستاره پنجم: مدیر باشد و بتواند مرکز درمانی، کلینیک و درمانگاه خود را مدیریت کند و با تیم درمان اعم از پرستار، بهیار، کارشناس تغذیه، دندانپزشک، تیم داروسازی، تیم آزمایشگاه تعامل و مدیریت خوبی داشته باشد و محصولی از مدیریت او حاصل شود؛ ستاره ششم: رهبر باشد؛ بین رهبر و مدیر تفاوت وجود دارد، افرادی که از مدیر تبعیت میکنند به دلیل قانون مجبور به تبعیت هستند ولی شخصی را که شخصیت رهبر داشته باشد؛ چون او را دوست دارند از او اطاعت میکنند؛ پس پزشک باید رهبری اجتماعی داشته باشد (مثلا اگر بیمارانی در سنین مختلف به دلیل شکستگی پا به او مراجعه میکنند و آن پزشک به دلیل ویژگی محقق بودن متوجه شده است که علت شکستگی پای مراجعانش، پل شکستهای است که در آن منطقه وجود دارد؛ با شهردار یا مسئول مرتبط تماس میگیرد و درباره مشکلات به وجود آمده برای بیمارانش با آن مسئول صحبت میکند تا پل را تعمیر کنند و در واقع برای سلامت افراد، اصلاح محیط اجتماعی انجام میدهد و در نتیجه آن علت بیماری رفع و هزینه دارو، درمان و آسیب کاهش مییابد)؛ ستاره هفتم: هماهنگکننده باشد؛ پزشک باید هماهنگکننده بین خدمات سطوح مختلف بیمارستان و حتی هماهنگکننده بین دستگاهها و سازمانهایی باشد که در نگاه اول شاید ارتباطی به موضوع سلامت نداشته باشند؛ مثل اداره راه یا بخش مسکن که در واقع به سلامت مرتبط هستند.
درباره سابقه استفاده از اصطلاح پزشک هفت ستاره اگر توضیحات بیشتری دارید؛ بفرمایید؟
همانطور که توضیح دادم این ایده و اصطلاحی است که سازمان جهانی بهداشت بهواسطه دانشمندانی که به این موضوع پرداختهاند آن را مطرح کرده است و ما هم از آن استفاده میکنیم؛ اما اصل موضوع چیست؟ باید اینگونه توضیح بدهم که ما چند سطح پیشگیری داریم؛ سطح یک پیشگیری که پیشگیری نخستین و مبارزه با زمینهسازهای بیماری است و در این سطح کاری میکنیم تا فرهنگ، آداب و رسوم و رفتاری که میتواند به سلامت اجتماعی آسیب بزند و باعث ایجاد ریسک فاکتور شود از بین برود؛ مثلاینکه مردم عادت کردهاند که غذای شور بخورند و ما میآییم برای نان، استانداردی برای میزان استفاده از نمک تعریف میکنیم؛ پیشگیری سطح دو، تشخیص و درمان بیماریها است و پیشگیری سطح سه، درمان عوارض بیماریها و توانبخشی است و پیشگیری سطح چهار جلوگیری از استفاده بیمورد و نا بهجا از خدمات سلامت است؛ و نکته اینجاست که پزشک باید در تمامی این سطوح کار کند؛ مثلا در سطح پیشگیری نخستین، باید با کمیته امداد، بهزیستی، جهاد کشاورزی و وزارت مسکن در ارتباط باشد تا بتواند شرایط سلامت را فراهم کند؛ ممکن است بپرسید بهعنوانمثال پزشک با جهاد کشاورزی چه ارتباطی میتواند داشته باشد؛ مثلا پزشک میگوید هر انسانی باید در روز فلان مقدار مشخص سبزی تازه استفاده کند؛ و افراد هزینه تهیه روزانه آن مقدار سبزی را نداشته باشند؛ پزشک بهواسطه کمک مروجین جهاد کشاورزی میتواند زمینه آموزش افراد برای کشت سبزی در گلدانی کوچک و با کمترین هزینه را آموزش دهد و این بسیار ارزشمند است زیرا باید تا حد توان شرایط زمینهساز بیماریها از بین ببریم.
این را هم بگویم که ما 10 عنوان شاخص تعیینکننده اجتماعی موثر بر سلامت داریم که به آن SDH (Social Determinants of Health) گفته میشود و شامل مسکن، درآمد، سواد، سبک زندگی و عواملی از این قبیل است و اگر این موارد مشکل داشته باشند باعث بیش از صدها ریسک فاکتور میشوند و اگر ریسک فاکتورها را مدیریت نکنیم باعث به وجود آمدن صد هزار بیماری میشود. سوال این است که ما مثل همان موضوع روشهای آموزشی، بگذاریم که پزشک تنها به درمان آن صد هزار بیماری بپردازد یا بگوییم که ریسک فاکتورها را نیز بررسی کن تا آن صد هزار بیماری به وجود نیاید؛ یا بگوییم برو رهبری اقتصادی و اجتماعی انجام بده تا جامعه را به سمت زندگی سالم هدایت کنی و آن SDH تامین شود و افراد دچار ریسک فاکتورها نشوند؟ به روش و مدل دوم، تلفیق پزشکی اجتماعی و آموزش پزشکی (Medical Education و Community Medicine) میگوییم. وقتی پزشکان را طوری تربیت کنیم که هفت ستاره شوند و ویژگیهایی که توضیح داده شد را داشته باشند؛ وضعیت سلامت مردم ارتقا پیدا میکند.
پزشک هفت ستاره چگونه تربیت میشود؟
پزشک هفت ستاره متولد شدنی نیست؛ همانطور که میگوییم مدیران برتر از ابتدا مدیر نبودهاند بلکه ساختهشدهاند و مدیریت قابل آموزش است. البته در این تردیدی نیست که سطوح یادگیری متفاوت است و برخی افراد زود و برخی دیگر دیر مطالب را یاد میگیرند و هر فردی در زمینه خاصی استعدادی دارد؛ اما پزشک هفت ستاره باید هنگام ورود به دانشگاه یک سری ویژگیهای ذاتی داشته باشد. استعداد خوب، IQ مناسب و قدرت یادگیری خوبی داشته باشد و مهمتر از همه این است که انساندوست باشد و کمک به هم نوع برایش ارزش ذاتی داشته باشد. در واقع در خانوادهای تربیت شده باشد که کمک به هم نوع برایش یک ارزش باشد. در کشورهای توسعهیافته، هنگام مصاحبه برای پذیرش دانشجوی پزشکی، از آنها سوال میشود که چه فعالیتهای داوطلبانهای انجام دادهاند؛ در بیمارستانها، سرای سالمندان، هنگام مواجهه با کودکان استثنایی، هنگام وقوع بلایای طبیعی و غیرطبیعی رفتار و عملکرد آنها چه بوده است و آیا به افراد کمک میکنند؟
پس از پذیرش دانشجو با ویژگیهایی که توضیح داده شد؛ ابزارهای آموزشی را در اختیار او قرار میدهیم؛ کلاس شروع میشود و حالا این موضوع نیز مهم است که در کلاس درس، استاد چه روش و منش و شخصیتی را در ارتباط با دانشجو و بیمار داشته باشد؛ زیرا استاد جزئی از جامعه است و رفتار و پوشش و گفتار او جزئی از جامعه است و رفتار جامعه نگر و سلامتنگر دارد و آنچه در زمان تدریس از خاطرات و مثالهایش درباره بیمارانش میگوید و رفتاری که با دانشجویش دارد؛ جزئی از آموزش محسوب میشود. موضوعاتی مثل اجازه گرفتن از بیمار برای معاینه، توجه بیشتر به بیماران محروم و ارائه خدمات سلامت بیشتر برای آنها و توجه به نیازهایشان، درک شرایط زندگی بیمار و مثالهایی اینچنینی، همه عواملی هستند که در دوره آموزش دانشگاهی از طریق استاد و مثالهایش به دانشجو منتقل میشود و در تربیت دانشجوی پزشکی تاثیر بسیاری دارد. همانطور که ممکن است خدایناکرده استادی باشد که بینش کامل و درستی نداشته و بهخوبی آموزش ندیده باشد؛ شرایط بیماران فقیر را درک نکند و صرفا به فکر منافع شخصی خود باشد و تاثیر منفی بسیاری در تربیت دانشجو ایجاد کند.
بهطور خلاصه، مدل آموزشی بودن استاد و توجه او به عوامل اقتصادی، اجتماعی بیمار و پیشگیری، یکی از گامهای مهم در آموزش است که محصول آن در فرایند آموزش؛ پزشک هفت ستاره خواهد شد.
ما در آموزش پزشکی در بسیاری از موارد بیمار نگر هستیم که این غلط است. ما باید به قبل از بیماری هم توجه کنیم و دریابیم که چه اتفاقاتی رخ میدهد که یک پدیده منجر به بیماری میشود. جامعه بیسواد یا کمسواد در میزان مرگومیر کودکان یک تا پنج سال تاثیر دارد؛ مادری که سطح سواد بیشتری دارد میزان بیماری و مرگومیر کودکانش نسبت به مادر بیسواد کمتر است. ما باید این موارد را به دانشجو آموزش دهیم و روش آموزش هم گفتن از استاد و حفظ کردن توسط دانشجو نباشد؛ بلکه در حد امکان در محیط واقعی و شبه واقعی باشد و با سوال، دانشجو را درگیر یافتن پاسخ کنیم و اجازه بدهیم دانشجو در منابع علمی جستجو کند و کشف کند و در این حالت به او Long life learner میگوییم و نکته کلیدی هم همین است که در روش آموزشی اگر بخواهید محصول شما پزشک هفت ستاره باشد؛ نمیتوانیم شعار بدهیم؛ بلکه باید روش آموزشی را تغییر دهیم و حتی بهعنوانمثال دلسوز بیمار بودن را از همین سالهای ابتدایی آموزش باید به دانشجو آموزش دهیم.
روش تربیت دانشجو در دانشگاه سبطین اینگونه است و از همان سال اول آموزشی، دانشجو درگیر نمونههای واقعی است. بهعنوانمثال با در اختیار گذاشتن فشارسنج و گلوکومتر به آنها آموزش میدهیم که با تحقیق در میان اعضای خانواده بالاتر از 30 سال خود معیارهای قد، وزن، فشارخون، قند خون را اندازه بگیرند و فرمهای مرتبط را تکمیل کنند. در این مثال و روش، دانشجوی سال اولی دانشگاه سبطین، ضمن ارتباط با یک جامعه آماری واقعی و انجام کار میدانی، یاد میگیرد که مراقب سلامت اطرافیان خود باشد و احساس مسئولیت کند. دانشجو باید سبک صحیح زندگی را درباره تغذیه و فعالیتهای فیزیکی و ... یاد بگیرد و آن را به دیگران آموزش دهد و بداند برای بیماری که فشارخون بالا دارد چه جایگزینی برای نمک میتوان در نظر گرفت و آن را به بیمار آموزش دهد و اینها باعث خلاقیت دانشجو میشود؛ پس روش آموزشی نیز باید بهگونهای باشد که بتوان انتظار داشت محصول آن روش، پزشک هفت ستاره باشد.
به نظر شما آیا میتوانیم عبارت پزشک هفت ستاره را به دانشجوی هفت ستاره گسترش و تعمیم بدهیم؟ اگر بله با چه تغییری در آن هفت مورد؟
مثالی از درجهداری در ارتش به ذهنم آمد؛ مثلا میگوییم ژنرال پنج ستاره، آن ژنرال چه شخصی است؟ در واقع همان افسری است که وارد دانشکده افسری شده و دوره افسری را گذرانده است و به جایگاه ژنرال پنج ستاره رسیده است. آیا ما میتوانیم به آن افسر، پنج ستاره بدهیم؟ خیر! اما میتوانیم بگوییم ژنرال پنج ستاره شدن را در او میبینیم.
درباره دانشجو هم همینطور است. بهجای اینکه بگوییم دانشجوی هفت ستاره، میتوانیم بگوییم دانشجویی که دارد برای پزشک هفت ستاره شدن تربیت میشود و اگر بخواهیم از حوزه پزشکی خارج شویم و تعمیم بدهیم به دیگر حوزهها، مثلا در پزشک هفت ستاره میگوییم Care Provider باشد؛ حالا میگوییم دانشجو باید مراقبت سلامت را عملا انجام بدهد و Work base learning باشد و بهوسیله انجام دادن یاد بگیرد و learning by doing باشد؛ یعنی اگر کسی بخواهد provider خوبی باشد باید learning by doing داشته باشد؛ پس دانشجوی هفت ستاره دانشجویی است که محقق باشد و اگر قرار است در زمان پزشکی محقق باشد؛ باید در زمان دانشجویی هم کمک پژوهشگر باشد و در حوزه خودش کار کرده باشد تا بعدا محقق شود؛ اگر میگوییم آموزشدهنده باشد؛ دانشجوی هفت ستاره دانشجویی است که به بقیه یاد بدهد و در مباحثات، شرکت کند و مباحثه کننده خوبی باشد؛ پزشکی که دنبال موضوع بهبود سبک زندگی است؛ در واقع همان دانشجویی است که باید روشهای مختلف اصلاح سبک زندگی را یاد بگیرد و در دوران دانشجویی اجرایی کند؛ زیرا اگر در زمان دانشجویی این نکات را یاد نگیرد؛ بعد از فارغالتحصیلی نمیتواند بهعنوان پزشک این اصلاحات را اجرا کند. در واقع پزشک هفت ستاره از کجا به وجود میآید؟ از دانشجوئی که با کسب ویژگیها، تبدیل به این پزشک شده است و پزشک هفت ستاره محصول دانشگاه هفت ستاره است. در دانشگاه هفت ستاره اینگونه نیست که همهچیز را به عهده دانشجو بگذاریم و چنین دانشگاهی دارای استاد رول مدل خوب با برنامه درسی فعال و برنامه آموزشی خوب است و در این دانشگاه همهچیز در جای خود قرار دارد.
اگر انسان دانشمند، خلاق هم باشد؛ آن انسان خودش تولیدکننده است و میتواند متریال، ماشین و پول تولید کند و همه کارها را جلو ببرد. تصور من این است که اگر در دانشگاه، مدیر حوزه آموزش عالی و استاد، آدمهای توانمندی باشند؛ میتوانند سایر منابع را فراهم کنند. در ضربالمثلها شنیدهاید که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند؛ تا تو نانی به کف آری، اما باید گفت گاهی اوقات ابر و بادی در کار نیست؛ اما یک انسان توانمند میتواند این موارد را فراهم کند.
در زمان عرب جاهلیت که تمام دختران را زنده به گور میکردند هم فقط یک نفر، به نام حضرت رسول اکرم (ص)، حضرت فاطمه را به جایگاهی رساند که انگار تمام دنیا برای ایشان خلق شده است و آن بانوی بزرگوار امابیها بود و شخصیتی بود که پیامبر دست ایشان را میبوسید و جایگاه زن از آن زنده به گور کردنها تبدیل به جایگاه حضرت فاطمه (س) شد. پس این کارکرد نیروی انسانی است. ما انسانها خلیفهالله هستیم و خداوند خالق ما است و انسانی خلیفهالله است که نزدیکترین ویژگی به خداوند را داشته باشد؛ آن ویژگی خلاقیت است و انسانی که خلاقتر است؛ خلیفهاللهتر است.
همیشه در بحث مسئولیت؛ در آنچه نشده است یا بد شده است سمتوسوی نشانهها بهسوی مدیران است؛ آیا با توجه به تعامل و ارتباط بیشتری که در کلاسهای درس میان اساتید و دانشجویان وجود دارد؛ نباید اساتید نیز برای شاخصهای پزشک هفت ستاره هدفگذاری کنند و دانشجویان را به سمت هفت ستارگی سوق دهند؟
مدیر محصول دانشگاه است. اگر مدیران خوب نیستند؛ یعنی ما مدیران را خوب تربیت نکردهایم و حضرت امام خمینی (ره) درست میفرمایند که دانشگاه منشاء همه تحولات است؛ اگر آموزشوپرورش کشورمان در بعضی آیتمهای آموزشی موفق نیست؛ آیا این کوتاهی و قصور از سوی آموزشوپرورش است؟ خیر! تقصیر از دانشگاه است که معلمی را که باید تربیت میکرده درست تربیت نکرده است؛ پس اینجاست که بهحق متوجه میشویم منشا همه تحولات دانشگاه است و دانشگاه میتواند با روش آموزشی مناسب، مدیر خوب، معلم خوب، کارمند خوب و کارشناس خوب تربیت کند.
البته یادمان باشد برای یک اتفاق خوب ما نیازمند سازمان خوب هم هستیم. گاهی ممکن است ما در سازمانی کار کنیم که آدمها خوب هستند اما سازمان خوب نیست و به نحوی است که نمیشود کار مردم را راه انداخت و فرایند اداری دارای مشکل است. برای اینکه یک برونداد خوب مثلا در حوزه سلامت داشته باشیم باید سازمان سلامت خوبی داشته باشیم و فرایندهایمان نیز درست باشد و وزیر و مدیر و رئیس خوب، فرایند نا خوب را اصلاح کنند تا گردش کار بهنوعی باشد که کار مردم درست انجام شود. مدیری که فرایندهای نا خوب و دستوپا گیر تعریف میکند؛ در دانشگاه خوب آموزش ندیده است؛ پس باز برمیگردیم به موضوع آموزش و آموزشی که ملموس باشد و آموزشی که در دانش، نگرش و رفتار انسانها تغییر ایجاد کند. پس مدیریت، درس زندگی حتی برای یک خانم خانهدار است و همه نیازمند آشنایی با علم مدیریت هستیم.
این نکته را هم بگویم که اولین و بزرگترین مدیران جهان، پیامبران و امامان بودهاند و درباره حضرت محمد (ص) و حضرت علی(ع)، دریایی از دانش مدیریت را میتوان دید. من در تدریس مدیریت برای دانشجویان دکتری، آخرین مبحثی که مطرح و بهعنوان شاهکلید آموزشی رو میکنم؛ فرمان حضرت علی علیهالسلام به مالک اشتر است که اگر بهخوبی آن را تحلیل کنید متوجه میشوید که هیچچیز در مدیریت نوین وجود ندارد که در آن نامه نیامده باشد؛ و این تنها یک نامه است و تمام نهجالبلاغه نیست. میخواهم بگویم که مدیریت کار بزرگی است و استاد در کلاسی که درس میدهد مدیر است و دانشجو پای درس استاد و در میان شوخیها و رفتارهای دانشجویان در کلاس و نحوه عکسالعمل استاد به آنها نحوه مدیریت کلاس و مدیریت ریسک را یاد میگیرد.
شما یک مسیر خوب را برای آموزش در نظر بگیرید که در آن مسیر مهره اصلی شما، استادی است که تاثیرگذاری کلامی بیشتری نسبت به برنامهریزی آموزشی شما دارد و استاد فکرش را منتقل میکند و این یک تأثیرگذاری و اقدام عملی است. به قول فرمایش امام صادق علیهالسلام، مردم را به کارهای نیک دعوت کنید بهجز با زبانتان؛ یعنی با زبان نه بلکه با رفتارتان این انتقال اتفاق میافتد؛ من بهعنوان استاد به دانشجو میگویم به مردم احترام بگذارید؛ آیا خود من بهعنوان استاد به مردم احترام میگذارم؟ بنابراین دانشجو هر آنچه من هستم یاد میگیرد نه هر آنچه را که من میخواهم یا میگویم.
باید دانشجویان را به حداکثر توانمندیشان سوق دهیم؛ برای آنها چشمانداز درستی تعریف کنیم، به آنها بگویم برنامه ده سال آینده خود را بنویسند و آن آرزو را تبدیل به آرمان و آن آرمان را تبدیل به چشمانداز و آن چشمانداز را تبدیل به جزئیات کنند و به خودشان بگویند قرار است از همان سالهای اول دانشجویی، مبتنی بر هدف حرکت کنند و این یکی از موضوعاتی است که کمک میکند دانشجو به شرایطی که لازم است برسد و لزومش این است که رفتار من هم بهعنوان استاد همینگونه باشد. پس این نکته مهمی است که اساتیدمان مدل و الگوی خوبی باشند.
قسمت دوم گفت و گو را بخوانید
ارسال به دوستان